گاه نوشته های یک حقوق خوانده

صلح درون

۰ نظر

باران عشق

پنجره بازه و بوی خاک خیس و بارون میاد...

چایی دارچین ریختم...

باران عشق از ناصر چشم اذر پخش میشه...

هوای خنک...

❤🌧🎹

۱ نظر

حال غرق در دریا

که حال غرق در دریا، نداند خفته بر ساحل...

۰ نظر

چو مرغان سبک بال پر گیرم از این جهان

آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم...

 خورشید از آن دور ، از آن قله پر برف،

 آغوش کند باز،

 همه مهر ، همه ناز  

🖤سیمرغ طلایی پرو بالی ست که ــ چون من ــ از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز ...🖤

پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست،

 پرواز به آنجا که سرود است و سرورست.

آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد، چشمم به تماشا و تمنای تو باز است! 

بگذار که – سرمست و غزل خوان – من و خورشید

بال بگشوده به سوی تو بیاییم...

 

فریدون مشیری🖤🥲

۰ نظر

به فکر ادمای دور و بر

 

خیره به دوردست...

 

 

 

۰ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان